زندگی برای کسانی که فکر می کنند یک کمدی و برای کسانی که احساس می کنند یک تراژدی است./هوراس والپول
۱۴۰۳/۱/۳۱
» اسلایدر دوم » پدر؛ گنجینه رنجیده روزگار ما
تاریخ انتشار : 2020/03/07 - 19:00
 کد خبر: 95463
 391 بازدید

پدر؛ گنجینه رنجیده روزگار ما

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» اما امروز روی سخن‌مان مادران بهشتی نیستند؛ امروز می‌خواهیم از واژه‌ای سخن به میان آوریم که آرامش و اطمینان قلبی را به کانون هر خانواده‌ای هدیه می‌دهد.

پدر؛ گنجینه رنجیده روزگار ما

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» اما این واژه را با هر آهنگی که بخوانی، ساده‌ترین اما در عین حال پرمعنی‌ترین واژه دنیا است. او را باید بی‌آلایش‌ترین واژه روزگار نامید. مهم نیست چتر سایه‌اش تا چه حد گسترانیده شده باشد، مهم آن است که وقتی نباشد آن وقت تازه می‌فهمی چه چیزی را از تو گرفته‌اند. وقتی دست‌های خسته‌اش را روی شانه‌ات می‌گذارد، گویی همه خستگی‌هایت از تن رنجورت پر می‌کشد. با اینکه سهم کمی از آغوشش به ما می‌رسد اما همه دلخوشی‌مان به بودن او است.

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» و در نگاهش مهر مادری موج نمی‌زند، اما این نگاه به تو می‌گوید هر جا ناملایمات روزگار به سراغت آمد، همین چشم‌ها چراغ راهت خواهند شد تا مسیرت را گم نکنی و این ره‌توشه‌ای ارزشمند برای آینده‌ات خواهد بود. اگر بخواهی به وسعت مهربانی‌اش پی ببری، کافی است یک روز وقت بگذاری و ببینی چطور برای رسیدن ما به آرزوهای‌مان، خود را به آب و آتش می‌زند و حاضر است ناملایمت‌هایی را تحمل کند که ما برای لحظه‌ای تاب آن را نداریم.

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» اما امروز به دنبال بهشتی می‌گردم که بتوانم به بهای دست‌های پینه بسته‌اش، او را چند صباحی مهمان برج مینوی روزگار زخم خورده‌اش کنم. با این حال می‌دانم بدون هیچ توقعی در برابر همه سختی‌های روزگار ایستاده است اما وجدان خجالت‌زده من اجازه نمی‌دهد از کنار پیشانی چین‌خورده‌اش بی‌تفاوت عبور کنم ولی نمی‌دانم با چه تحفه‌ای می‌توانم جبران پشت خمیده‌اش را که سختی‌های روزگار، آن را به کمان زیبایی تبدیل کرده است، بکنم.

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» اما دوست دارم به احترام رنج‌هایی که برای رسیدن ما به آمال‌مان متحمل شده، بی‌آنکه لحظه‌ای او را به حکم قدردانی در آغوش بکشم، دست‌هایش را به وسعت همه مهربانی‌هایش ببوسم اما چه کنم که دست‌هایش هیچ‌گاه در دسترس نیست و مدام رنج می‌کشد تا گنج آرزوهای‌مان کمرنگ‌تر نشود. او کسی است که «نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود» را از همان روزی که سرنوشت، مهر پدر بودن را بر پیشانی‌اش زد، درک کرده بود.

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» اما چطور او را که عمری کار کرد و نگفت چیست کار را به جایگاهی که بهشت می‌نامند، فرا نخوانم و آرزو نکنم که در کنار خوبان آرامش بگیرد. با اینکه آغوش گرم و مهر مادری را یدک نمی‌کشد اما می‌توان عشق بی‌پایانش را در کوره‌های گرم آجرپزی، تونل‌های تاریک، باریک و نمناک معادن، آسفالت داغ جاده‌های بی‌انتها، چرخ‌دستی‌های سنگین داخل بازار و … به وضوح دید و در برابر این‌همه فداکاری که هیچ‌گاه به روی‌مان نیاورد، سجده کرد.

با اینکه «بهشت زیر پای مادران است» اما نمی‌دانم او را چه بنامم وقتی همه خواب‌اند، خواب شیرین را بر خود حرام می‌کند تا لقمه حلال، زینت‌بخش خوان خانواده‌اش باشد. می‌دانم او که هست، نیازی به کوه نیست، گویی او همانی است که مهر را نه از نوع مادری‌اش، بلکه از زیر خروارها آجر و سنگ به ما هدیه می‌دهد اما همیشه زخم دست‌هایش را از ما پنهان می‌کند تا نگران آلامش نباشیم. امروز که در کنار ما نیست آمال خود را به آلام او گره زده‌ام تا شاید فرزند خلفی برایش باشم.

فردا ۱۸ اسفندماه است، قامت ایستاده مادرم را نظاره می‌کنم که خود نظاره‌گر تصویر قاب شده پدرم است، با دستمالی در دست. به او می‌گویم اگر مهر مادری نبود، نبود پدر را تاب نمی‌آوردم. مادرم در حالی که گونه‌های خیسش را از من می‌دزدد، می‌گوید: پدرت مهر پدری را با رنج کشیدن به من هدیه می‌داد تا من نیز مهر او را با دستان خودم بر سرتان بکشم، چون هیچ‌گاه نخواست دستان زمخت و چاک خورده‌اش که هدیه تاب‌آوری در برابر ناملایمات روزگار بود، صورت فرزندانش را خراش دهد.

در حالی که تاب ایستادن نداشتم، دستمال را از دستان مادرم ربودم و به سمت قاب عکس غبارگرفته پدرم رفتم، وقتی روی ماه‌اش را از غبار زدودم، هنوز به ما لبخند می‌زد. دانستم که اگر هزاران واژه را پشت سر هم برای تعریف پدر به صف کنم، دست آخر فقط یک عبارت مرا راضی خواهد کرد: پدر، گنجینه رنجیده روزگار ما است. «روزت مبارک»

منبع: ایسنا


برچسب ها :
دسته بندی : اسلایدر دوم , انتخاب سردبیر , خبر داغ
ارسال دیدگاه