زندگی برای کسانی که فکر می کنند یک کمدی و برای کسانی که احساس می کنند یک تراژدی است./هوراس والپول
۱۴۰۳/۱/۹
» اسلایدر اصلی » آیا عربستان می‌تواند دولت بایدن را در منطقه با خود همراه کند؟
تاریخ انتشار : 2020/11/24 - 12:01
Warning: Use of undefined constant   - assumed ' ' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home1/tadbiret/public_html/wp-content/themes/1111111/sidbar/single.php on line 16
 کد خبر: 123015
 101 بازدید

مسجدجامعی:عربستان پیام صلح ایران را از ضعف می‌داند/سیاست آنها نسبت به ایران ناشی از محاسبه نیست

آیا عربستان می‌تواند دولت بایدن را در منطقه با خود همراه کند؟

سعودی ها از آمدن بایدن استقبال نمی کنند. آنها نگران این هستند که در دوران دموکرات ها ، امتیازات فعلی خود را از دست بدهند.

آیا عربستان می‌تواند دولت بایدن را در منطقه با خود همراه کند؟

مهسا مژدهی: چه بر سر سعودی ها بعد از روی کار آمدن بایدن می آید؟ این سوالی است که ریاض را سردرگم و نگران کرده است. جو بایدن، چه در دوران رقابت‌های انتخاباتی و چه در پیش از آن رویکرد تند و تیزی به سیاست‌های عربستان داشته است. هیات حاکمه در ریاض با تجربه‌ای که از دوران اوباما دارد، می‌داند که بعید است دیگر آن حمایت بی‌چون و چرای ترامپ، تکرار شود و حتی آنها ممکن است مورد بی‌اعتنایی قرار گرفتن در دوران پیش از او را دوباره تجربه کنند. سعودی‌ها با مشکلات زیادی در داخل این کشور روبه‌رو هستند. جنگ یمن مانند یک باتلاق آنها را به خود درگیر کرده و پرونده جمال خاشقچی هنوز باز است. آنها در چهار سال گذشته با اتکا بر حمایت واشنگتن، توانسته بودند روی این موضوعات سرپوش بگذارند اما حالا با تغییر اوضاع، نگرانی آنها از آینده خود رو به افزایش است.

دکتر محمد مسجدجامعی، سفیر اسبق ایران در واتیکان و مراکش و پژوهشگر جهان عرب، به این سوالات پاسخ داده است که در ادامه می خوانیم:

وضعیت منطقه به ویژه کشورهای عربی و در راس آنها عربستان بعد از روی کار آمدن بایدن به چه شکلی خواهد بود؟ از نظر وضعیت داخلی آنها چه اتفاقاتی را ممکن است تجربه کنند؟ تجربه متفاوتی با دوران ترامپ خواهد بود؟

بر اساس گزارشاتی که وجود دارد چه از جانب معارضانی مثل آقای مجتهد و یا خانم مضاوی الرشید و چه از جانب منابع بی طرف، وضع داخلی عربستان خیلی آرام نیست و این بی ثباتی تا حدودی مربوط به واقعیت‌های داخلی است. مانند انفجاری که هفته گذشته در گورستان سربازان کشته شده در جنگ جهانی با حضور سرکنسول‌های برخی کشورهای اروپایی در جده اتفاق افتاد. در آنجا انفجار کوچکی روی داد که عده‌ای زخمی شدند. این را حتی اولین بار خود سعودی‌ها هم اعلام نکردند و وزارت خارجه فرانسه به دلیل اینکه کنسولش در این مراسم حضور داشت، اعلام کرد.

وضع داخلی این کشور تعریف چندانی ندارد اما مهم‌تر مشکلاتی است که در خود خاندان آل سعود وجود دارد. از اول هم که پسر ملک سلمان به ولیعهدی رسید، با مقداری فشار پذیرفته شد. الان ظاهرش این است که مشکلات داخل خاندان به ویژه در رابطه با بن سلمان زیاد است. این منهای ماجرای آمریکایی‌هاست.

آنچه که به عربستان به ویژه بعد از ماجرای خاشقچی دلگرمی می‌داد و دلگرمی بسیار موثری هم بود، حمایت بدون چون‌ و چرای شخص ترامپ از بن سلمان بود. این حمایت از سوی بخش‌های تاثیرگذار آمریکا و وزارت خارجه نبود، از جانب شخص ترامپ بود. در طی این دو سالی که از آن جریان گذشته، انتقادات زیادی در سطح خود آمریکا و اروپا و نیز بخش‌های مختلف حقوق بشری، از سازمان ملل گرفته تا سازمان‌های غیردولتی، وجود داشت و البته موضوع یمن و معارضان داخلی هم ضمیمه آن است. آنچه خیلی تاثیرگذار بود، حمایت بی‌چون و چرای ترامپ بود.

اسراییل به صورت علنی حمایت نمی‌کرد ولی کسانی که متحد اسراییل هستند، مثل گروه‌های بانفوذ اونجلیکالی از وضعیت موجود عربستان حمایت می‌کردند. آمدن بایدن یک تغییر بزرگ خواهد بود. منهای حرف‌های بایدن، مساله این است که وقتی ترامپ نیست، آن حمایت شخصی که همه جانبه بود و آنقدر هم همه جانبه بود که تعدادی در خود آمریکا شک کردند که نکند ترامپ به دلیل منافع شخصی خود به عنوان تاجر و منافع شخصی خانواده‌اش است که این چنین حمایت می‌کند. به ویژه اینکه دامادش کوشنر روابط مالی فروانی با سعودی‌ها دارد. بن سلمان پس از اولین سفر ترامپ به عربستان، یکصد میلیون دلار به کوشنر و همسرش تقدیم کرد که برای موسسه خود هزینه کنند.

به‌هرحال حمایت ترامپ تا آن مقدار زیاد بود که این شک را برانگیخت؛ ترامپ وقتی برود، به عنوان کسی که به طور کامل از بن سلمان حمایت می‌کرد، اتفاق بزرگی است. عملاً عاملی وجود ندارد که این خلأ را پر کند.

سیاست خارجی که بن سلمان در معیت پدرش به کار می‌برد چطور خواهد بود؟ ما دیدیم که ملک سلمان نامه‌ای علیه ایران نوشت و به نظر سیاست خارجی خصمانه پیشین را دنبال می‌کند.

نکاتی که گفته می‌شود و یا احیاناً کارشناسان منطقه می‌گویند عموماً بر اساس ظواهری است که می‌بینیم و نه واقعیت‌های درونی. کشورهای جنوبی ما و در راس آن‌ها عربستان و امارات، رشوه‌های خیلی کلانی می‌دهند. این رشوه‌ها هم اینطور نیست که فقط صورت رشوه داشته باشد. به موسسات تحقیقاتی و روابط عمومی یا موسساتی که برای بهبود چهره یک حزب یا یک فرد کار می‌کنند، پول‌های کلانی داده می‌شود. رشوه‌هایی که عربستانی‌ها داده‌اند کلان است و به شخصیت‌های مهمی هم داده می‌شود. کتابی هست به نام “معمای سعودی” که در سال 2005 توسط یک فرانسوی که مدتی در عربستان زندگی و کار کرده، پاسکال منو، نوشته شده است. او می‌گوید: همه کشورها برای اینکه کارشان در آمریکا راه بیفتد به نوع‌های مختلف رشوه می‌دهند. او تایوان را مثال می‌زند و سپس می‌گوید: مشکل در مورد عربستان این است که حجم رشوه‌ای که می‌دهند قابل مقایسه با هیچ کشور دیگری نیست و اینبر روی معادلات تأثیر فراوانی دارد که البته درست هم می‌گوید.گفته پاسکال منو در سال 2005 تا به امروز کار کرد موثر خود را داشته است و حتی امروزه نیز شدت گرفته است خصوصا اینکه امارات نیز در سالهای اخیر و امروز از عربستان در خصوص رشوه دادن پیشی گرفته است.

فراموش نشود که این اقدامات تاثیرگذارند؛ ضمن اینکه برای موفقیت طرح معامله قرن که ترامپ مطرح کرد و برای موقعیت اسراییل به هر صورت موقعیت سعودی و استقرار هیات حاکمه موجود بسیار مهم است. این واقعیت را نمی‌توان نادیده انگاشت.

یک نکته دیگر اینکه در مبارزه انتخاباتی میان کلینتون و ترامپ، ترامپ به عرب‌ها خیلی توهین می‌کرد و به آنها گاو شیرده می‌گفت. در آن زمان ولید ثروتمند معروف خاندان سعودی، توئیتی نوشت و گفت مطمئن باش که به این سمت نخواهی رسید. اما بالاخره ترامپ رئیس جمهور شد. آن زمان کشورهای عربی به ویژه سعودی‌ها با کلینتون به اصطلاح بسته بودند، اما موقعی که ترامپ انتخاب شد جبیر وزیر خارجه وقت عربستان و برخی از افراد مهم خاندان به امریکا رفتند (در آن فاصله دو ماهه از انتخابات تا روی کار آمدن) و لابی‌های زیادی انجام داند که نتیجه‌اش همان معامله 465 میلیارد دلاری دوجانبه بین آنها بود که بخش مهم آن تسلیحات نظامی بود. مهمترین قراردادی که تا آن زمان بین دو کشور بسته شده بود.

صرفاً بر اساس آنچه مثلاً توسط بایدن گفته شده نمی‌شود گفت که چه دیدگاهی در دولت جدید نسبت به عربستان و یا شیخ‌نشین‌ها وجود دارد. فاکتورهای یاد شده باید مدنظر قرار بگیرد. اتفاقاً فیصل و جبیر وزرای اطلاعات و خارجه اسبق و سابق عربستان در طی نامه‌ای که فیصل برای بایدن نوشت و جبیر با CNN مصاحبه کرد به این نکات اشاره کرده‌اند. اینکه رابطه استراتژیک ما فراتر ازافرادی است که به ریاست جمهوری می‌رسند. البته جبیر آن را با لحنی ملایم می‌گوید و فیصل با لحنی نسبتاً تند و حتی انتقادی.

به ماجرای ایران و عربستان برگردیم، به نظر سعودی‌ها این ترس را دارند که در دوران بایدن، ایالات متحده به ایران نزدیک و از ریاض دور شود. به ویژه اینکه در دوران اوباما به هر حال یک شکلی از این رابطه ایجاد شد و عربستان مورد بی توجهی دولت اوباما قرار گرفت. این ترس تا چه اندازه واقعی است و ممکن است باعث چه عکس العمل‌هایی از سوی سعودی‌ها شود؟

مشکلی که در ایران وجود دارد در مورد فهم عربستان، این است که عموماً فکر می‌کنند که تصمیمات آنها در مورد ایران بر اساس محاسبات است. البته این محاسبات وجود دارد، اما نه در مورد ایران و کشورهایی ازمنطقه که بدانها حساسیت دارند و خصوصاً در مورد ایران. رفتار آنها بیش از آنکه ناشی از محاسبات باشد، ناشی از نوعی تعصب ضد ایرانی است. متاسفانه در ایران تصور می‌کنند که آنها بر اساس عواملی همچون همسایگی و برادری دینی و امثال آن تصمیم می‌گیرند و خیلی از حرف‌هایی که مقامات ما می‌زنند، بر این اساس است که تصور می‌کنند که این سخنان راه‌گشا و تاثیرگذار است. چنانکه گفتیم در حال حاضر سیاست آنها نسبت به ایران ناشی از محاسبه نیست، ناشی از تعصب است. این ویژگی نسل کنونی قدرت‌بدست آنها است. داستان در مورد یمن هم کم‌وبیش این چنین است، در مورد قطر هم تا حدودی این‌گونه است، حتی در مورد مراکش هم تا چندی قبل این چنین بود. نفع او در یمن تن دادن به مذاکره است، اما می‌خواهد به عنوان پیروز نظامی مسئله را فیصله دهد. ذهنیت او چنین است.

لذا این نحوه علامت مثبت دادن‌ها از جانب ما نه تنها موثر نیست که به نوعی از نظر آنها حاکی از ضعف است و به جای آنکه تأثیر مثبت داشته باشد، تأثیر منفی دارد. اصولاً دریافت درست و بی‌طرفانه درک آنان نسبت به قضایای مختلف، خاصه نسل کنونی، واجد نهایت اهمیت است. معلوم نیست تا کی می‌خواهیم از مجاملاتی همچون برادری اسلامی استفاده کنیم، درحالی‌که عملاً اصرار بر آن نتیجه عکس دارد. طرف مقابل در حال و هوای دیگری است.

در داخل عربستان بن سلمان رقبای نیرومندی دارد. به ویژه از بن نایف به عنوان کسی یاد می‌شود که می‌تواند جایگزینی برای او باشد و البته او فعلا زندانی است، به نظر می‌رسد دموکرات‌ها خود را حامی حقوق این افراد می‌دانند. چقدر این امکان وجود دارد که دولت دموکرات‌ها در آمریکا وضعیت سیاسی را در عربستان تغییر داده و حتی این مسیر رسیدن قدرت از ملک سلمان به پسرش را تغییر دهد؟

این معروف است که سیاست دمکرات‌ها، یعنی سیاستی که در زمان کارتر از سال 1976 به بعد به کار گرفته شد موجب تحولاتی در ایران شد که به انقلاب اسلامی در ایران انجامید. این موضوع را چه در داخل و چه در خارج برخی از اندیشمندان مطرح کرده و می‌کنند که این تحولات به پیروزی انقلاب کمک کرد. این چنین جریانی در مورد ایران گفته می‌شود. اما واقع این است که این نوع سخن‌ها در مورد رژیم و جامعه‌ای مانند عربستان تاثیرگذار نیست. این بدین معنا نیست که شرایط همانند دوران ترامپ ادامه پیدا می‌کند. ولی اگر تغییراتی ایجاد شود، که به نظر من خواهد شد؛ ناشی از سیاست جدید دموکرات‌ها نخواهد بود.

چون به طور کلی جامعه عربستان علیرغم همه تحولات، جامعه بسته‌ای است و تغییرات از بالا اعمال می‌شود. تغییرات از متن جامعه نیست که به بالا می‌رود. تقریبا توده مردم در تغییرات هیچ نقشی ندارند و جامعه بسته است. در نتیجه، آن تغییری که بخواهد به مردم تکیه کند، در عربستان نمی‌تواند اتفاق بیفتد. مثلا در جریان قیامی که در مصر منجر به سرنگونی مبارک شد، رسانه‌های غربی در این جزیان نقش داشتند. این جریان توده مردم را تحریک کرد و به آنها کمک کرد که به قیام خود سامان دهند و در نهایت منجر به سقوط حکومت مبارک شد. در عربستان چنین جریانی غیر ممکن است.

ویژگی‌هایی که شما در مورد عربستان می‌بینید و عموماً مورد انتقاد است، تنها در مورد رژیم نیست و مردم هم مردم خاصی هستند. مضافاً که نهادهای این جامعه بسیار ضعیف هستند و کمتر جامعه‌ای تا این میزان فقر و کمبود نهاد مدنی دارد. برای نمونه فرض کنید که در مصر، نهاد صوفی‌ها خیلی نهاد گسترده و تأثیرگذاری است. احزابی که در آنجا وجود داشته و دارند از حزب وفد تا دیگران و تا خود اخوان المسلمین، نهادهای قدرتمندی هستند. یعنی کشور صرفا توده مردم نیست. یک سری نهادهایی وجود دارد. خود الازهر یک نهاد تاریخی نیرومند است، چنانکه کلیسای قبطی هم یک نهاد نیرومند است.

در عربستان این نهادها فوق‌العاده کم هستند. تنها نهادی که وجود دارد مجلس افتاء است که عملاً وابسته به حکومت و قدرت است و نهاد مستقلی نیست و می‌توانند به عناوین مختلف با آنها بازی کنند. نهاد آن است که خودش به تنهایی هویت و تاثیرگذاری مستقل داشته باشد. عربستان از نظر نهادهای مدنی خیلی ضعیف است. کم‌وبیش هیچ تشکّل صنفی هم وجود ندارد و دولت مانع از شکل‌گیری آنها است. بخشی بدان علت است که این کشور فاقد سابقه تاریخی است. عمر عربستان موجود به عنوان یک کشور کمتر از یک قرن است، مضافاً که ساختار نیرومند قبیله‌ای مانع از شکل‌گیری نهادهای مدنی بوده و هست.

موضوع اسراییل چطور پیش خواهد رفت ایا بایدن همان سیاست ترامپ را در پیش می‌گیرد و یا ممکن است اوضاع را در همین جا رها کند و به موضوع و طرح دو دولت دو ملت بازگردد؟

این بحث خیلی پیچیده است و علت آن هم این است که مساله اسراییل به ویژه از دوران ترامپ به بعد، به بخشی از سیاست داخلی امریکا، و بلکه بخش مهمی ازآن، تبدیل شده است و دیگر تنها در چارچوب سیاست خارجی نیست. بخش قابل توجهی از مردم آمریکا که اوانجلیکال‌ها و نیز سایر طرفداران ترامپ هستند، گروه‌هایی هستند که تفکرات خاص خود را دارند. آنها هم‌اکنون بیش از هفتاد میلیون‌اند، طرفداری‌شان از ترامپ دقیقاً ایدئولوژیک است. طرفداری از او بدین دلیل نیست که او باعث توسعه اقتصادی شده است، بسیاری از آنها او را فرستاده خداوند می‌دانند که آمده تا زمینه را برای آمدن عیسی مسیح از طریق خدمت به یهودی‌ها و آرمان‌های آنها، ایجاد کند. اولین اقدام هم همان تغییر پایتخت بود و پس ازآن این نوع اقدامات ادامه یافت. اقداماتی که هیچ‌گاه اسرائیلی‌ها به خواب هم نمی‌دیدند.

گروه‌های ناسیونالیست هم که احیاناً‌ تمایلات دینی و اونجلیکالی ندارند در حال حاضر تقریباً چنین دیدگاهی نسبت به اسرائیل دارند. این گروه‌ها همیشه بوده‌اند اما الان خیلی فعال شده‌اند. در آمریکا همیشه انتخابات وجود داشته ولی هیچ وقت اینطور نبوده که طرفداران یک کاندیدا که انتخابات را می‌بازد، به صورت مسلحانه و با جلیقه ضد گلوله بیایند و تظاهرات کنند. یک واقعیت‌های جدیدی در آمریکا رخ داده که این واقعیت جدید، در مورد مساله اسراییل بی‌تفاوت نیست. از این به بعد سیاست اسرائیلی امریکا می‌باید با توجه به این نکات ارزیابی شود.

آنها حرف و نظر دارند و به دنبال این هستند که به حرفشان جامه عمل بپوشانند. لذا چه بایدن و چه غیر بایدن نمی‌تواند این واقعیت را نادیده بگیرد. بنابراین سیاستی که وجود خواهد داشت، صرفاً ناشی از تصمیمات هیأت حاکمه آمریکا نیست. واقعیاتی وجود دارد که نمی‌توانند نسبت بدانها بی‌اعتنا باشند.

بیشتر بخوانید:


برچسب ها :
دسته بندی : اسلایدر اصلی , بین الملل , تله تایپ , خبر داغ
ارسال دیدگاه